طناز

طنز و ادب

طناز

طنز و ادب

... که دیگر نیست ...

امروز پنجمین سالروز  پرواز " مهناز " عزیز  بود. پروازی که در کناز " پدر " فرود آمد و غباری بر پا کرد که هنوز فرو ننشسته است . 

قطعه ای که در پی می اید گویی وصف حال من است و مهناز .تقدیمش می کنم به او که خیلی دوستش دارم .

 شده هرگز!

دلت مال ِکسی باشد 
که دیگر نیست؟

نگاهت به دنبال ِکسی باشد

که دیگر نیست؟!

برایت اتفاق افتاده 
در یک کافه ی ِ ابری ،

ته ِفنجان ِ تو
فال ِکسی باشد
که دیگر نیست؟!

خوش و بش کرده ای
با سایه ی ِ دیوار 
وقتی 
که دلت 

جویایِ احوالِ کسی باشد

که دیگر نیست؟!

چه خواهی کرد ؟!
اگرهر بار 
گوشــــی را که برداری

نصیبت بوقِ اشغالِ کسی باشد 
که دیگر نیست؟!

حواس ِ آسمانت پرت 

روی ِ شیشه های ِ مه

 سکوتت جار و جنجالِ کسی باشد

که دیگر نیست..

شب ِ سرد ِ زمستانی
تو هم لرزیده ای؟!
هرچند،

به دور ِگردنت
شال ِکسی باشد
که دیگر نیست؟!

تصور کن!
برای عیدهـای ِرفته دلتنگی !

!

به دستت کارت پستال ِکسی باشد
که دیگر نیست..

شبیـه ِماهی ِقرمز
به روی ِآب می مانی،

که سین ات
 پنجمین سال ِکسی باشد
که دیگر نیست.

شود هر خوشه اش
روزی
شرابی هفتصد ساله،

اگر بغضت ،

لگدمال کسی باشد

که دیگر نیست!

چه مشکل می شود
عشقی 

که حافظ

در هوای ِآن،

الایاایها الحال ِکسی باشد
که دیگر نیست..

رسیدن ،

 سهم ِسیب ِآرزوهایت 

نخواهد شد،

اگر خوشبختی ات 
کال ِکسی باشد

که دیگر نیست...


دلواپسی خان جان

 

خان جان (مادر علی آقا) در زواره ، نمونه ای از زن توانمند ایرانی است که در کنار خانه داری، سالها دوشادوش همسر خود (حاج اکبر) به کشاورزی و دامداری پرداخته است. شوخ طبعی و بذله گویی های خان جان زبانزد همه اهل زواره است ، زواره ای هایی که تقریبا  هیچکدام  از طنز  بی بهره نیستند.

میم . خاله زاده این ابیات را برای علی آقا پسر خان جان خانم فرستاد تا در سایت زواه نیوز استفاده کند اما نکرد . شاید به به احترام مادر . با اجازه ایشان و با نهایت احترام به والده علی آقای دهقانان این ابیات را در طنازی استفاده می کنیم ولی چنانچه اگر ایشان دستور حذف آن را صادر نمایند حتما چنین خواهد شد. 

  

 

                                                      گفت خان جان: جان حاج اکبر قسم

من کمی تا قسمتی دلواپسم

چون نمی دانم که آقای ظریف

می شود آیا بر این اشتون  حریف

چون نمی دانم که فردو عاقبت

می خورد آیا به درد مملکت

چون نمی دانم که کیک زرد ما

می شود آیا دوای درد ما

چون نمی دانم که پارچین در کجاست

چشمه های آب سنگین در کجاست

چون نمی دانم چه اعجازی کنیم

تا مگر روزی غنی سازی کنیم

چون نمی دانم که آخر پنج و یک

در پی نقد است یا دنبال چک

الغرض جز دوغ و کشک و خامه ام

مضطرب بهر تفاهم نامه ام!!!

ای علی! مردم از این دلواپسی

کی به داد این دل من می رسی

گفت در پاسخ علی: ای مادرم

کارشناس هسته ای ! تا ج سرم!

می خوری بر جان بابایم قسم

تا بگویی بنده هم دلواپسم!؟

مادرمن! جای این دلواپسی

حال حاجی را تو بنما بررسی

اصل نیروگاه تو حاج اکبر است

از نطنز و فردو و پارچین سر است

جای این دلواپسی دلدار باش

دلبر و دلداده این یار باش

هر کسی شایسته، بهر کاری است

کار خان جان نیز شوهرداری است

مادر من! دور از این تشویش باش

جان حاجی فکر کشک خویش باش

از چه رو نقد سیاسی می کنی؟!

ادعای کارشناسی می کنی!؟

هر که بی جا ادعایی می کند

پیش مردم خود نمایی می کند

گفت خان جان! ای علی دیگر مگو

من نبودم فکر شأن و آبرو

من از این کردار خود شرمنده ام

فکر کشک و حاجی ام تا زنده ام

 


دستشویی بغلی !!!

 

 

رفتم دستشویی پارک. تا تو دستشویی نشستم از دستشویی کناری صدایی شنیدم که گفت؛ 
   سلام حالت خوبه؟ 
  من اصلاً عادت ندارم که تو دستشویی هر کی رو که پیدا کردم شروع کنم به حرف زدن باهاش، اما نمی دونم اون روز چِم شده بود که پاسخ واقعاً خجالت آوری دادم؛  
حالم خیلی خیلی توپه.   
 بعدش اون آقاهه پرسید؛  
 خوب چه خبر؟ چه کار می خوای بکنی؟   
 با خودم گفتم، این دیگه چه سؤالی بود؟ اون موقع فکرم عجیب ریخت به هم .برای همین گفتم؛ 
   اُه منم مثل خودت فقط داشتم از اینجا می گذشتم.. 
  وقتی سؤال بعدیشو شنیدم، دیدم که اوضاع داره یه جورایی ناجور میشه، به هر ترفند بود خواستم سریع قضیه رو تموم کنم؛ 
   من می‌تونم بیام طرفای تو؟ 
    سؤال یک کمی برام سنگین بود. با خودم فکر کردم که اگه مؤدب باشم و با حفظ احترام صحبتمون رو تموم کنم، مناسب تره، بخاطر همین بهش گفتم؛ 
  نه الآن یکم سرم شلوغه!!!! 
  یک دفعه صدای عصبی فردی رو شنیدم که گفت : ببین. من بعداً باهات تماس می گیرم. یه احمقی داخل دستشویی بغلی همش داره به همه
سؤال های من جواب میده.

روز مرد! مبارک

این روزها تب و تاب عجیبی به جان خانمها افتاده است . به مناسبت روز مرد همه فکر و ذکر شان همین موجود عزیز است. آنهاییکه مردی در زندگی خود دارند با چنگ و دندان تلاش می کنند که حفظش کنند و آنهایی که ندارند در حیلتی برای بدست آوردن این موجود ارزشمند و ذلیل هستند. امامردها از هر گروه که باشند ( گروه بندی را بعدا عرض می کنم ) چاره ای جز تمکین منویات علیا مخدرات ندارند و هر کاری هم بکنند  سر انجام مغبون و بدهکارند. دکتر الله وردی ( م . خاله زاده ) که نمی دانم جزء کدام گروه از آقایان است قطعه شعری به همین مناسبت ارسال فرموده اند که تقدیم می شود . 

اما تقسیم بندی آقایان :

 مردان دو دسته اند یک دسته آنهایی که از زنشان می ترسند و دسته دوم مردانی که ( بلا نسبت شما )  از زنشان مثل سگ می ترسند . 


هر آن مردى که دائم غرق کار است 
هر آن مردى که بى پول و ندار است 
هر آن مردى که بر سختى دچار است
هر آن مردى که بى شام و ناهار است 
هر آن مردى که دائم سوگوار است
هر آن مردى که در زیر فشار است
هر آن مردى که عیشش انتحار است 
هر آن مردى که نوشش زهر مار است 
هر آن مردى که عمرش بى بهار است 
هر آن مردى که احوالش نزار است 
هر آن مردى که مغلوب قمار است 
هر آن مردى که دیگر بى بخار است
هر آن مردى که رنجش بى شمار است 
هر آن مردى که در فکر فرار است: 
یقین دارم زنش بر او سوار است
و "روز مرد" او هم شام تار است

مشاعره حافظ با صائب تبریزی و شهریار و یک شاعر با شعور

حافظ

 

 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا 

 به خال هندویش بخشم سمرقند بخارا را  

 

 

  صائب تبریزی

 

 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

 به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را

هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد  

  نه چون حافظ که میبخشد سمرقند و بخارا را  

 

  شهریار

  

  اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

  به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را

  هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد

  نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را

  سر و دست و پا را به خاک گور می بخشند

  نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را

  

 ضیایی

 

 

اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل مارا

به خال هندویش بخشم همه عقل و حواس و هوش و دلها را

من آن چیزی ببخشم کز وجودش" حال "می آید

نه چون" بهجت "که می بخشد تمام روح و اجزا را

 

 یک شاعر با شعور

 

 اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را

 خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورد دنیا را

 نه جان و روح می بخشم نه املاک بخارا را

 مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟

 و خال هندویش دیگر ندارد ارزشی اصلأ

  که با جراحی صورت عمل کردند خال ها را

  نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پا ها را

  فقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ما ها را.....؟؟؟  

 

 

واما نظر دکتر منصور الله وردی ( میم خاله زاده ) 


اگر آن ترک شیرازی به دست آرد دل ما را
نمی دانم چه می خواهد کند این سنگ خارا را
برو ای ترک شیرازی به جای دل پی دولت
که دولت می کند معنا تمام دل خوشی ها را 

دوست عزیز دیگری هم اینگونه سروده اند که :  

 اگر آن ترک تبریزی به دست آرد دل مارا   

به رسم چشم و هم چشمی نمایند کردها مارا

  ادامه مطلب ...

خریت به سبک شعر

عزیزی که یکی دوسال بیشتر نیست به جمع فامیلی ما اضافه شده ولی انگار از اول با ما فامیل بوده ،  طبع ظریفی داره و شعرهای قشنگی هم می سراید . ( نمی دانم چرا قسمت ما همین آدمای شاعر مسلکند ) . علی آقای فرهی چند تا شعر سروده بود که دیشب تو یه مهمونی برامون هی خوند و خوند ...  و مخ ما را خورد . از این یکی شعرش خیلی خوشم اومد که به مخ زنی هاش می ارزید . فکر کردم شاید بی مناسبت نبا شد که پای علی آقا را هم به طنازی باز کنیم  بلکه  بخشی از کم کاری ها ما را جبران کنند .

راست میگی، من نمی فهمم، خَرم.
پوچ پوچم، گچه اصلاً تو سرم.
بهره ی هوشی من خیلی کمه.
کی به من گفته که اسمم آدمه؟
من کجا و حس درد مشترک.
درد مردم تو دنیا، به درک.
گور بابای تجمعات فکر.
توی کشور دعا جادو و ذکر.
من نفهمم، عقلم از تو کمتره.
فهم خیلی داستانا واسه من دردسره.
من برای کار خرکاری فقط.
تو برام مرکز پرگاری فقط.
چشم من روی همه چی بسته شد.
بس که از دنیا رو دیدن خسته شد.
ما که گاویم و علوفه بسمون.
داده کی منطق آدم دستمون.
گوسفدای مزارع خودی.
ما مطیعیم، با خودی و بیخودی.
راست میگی،من نمی فهمم، خَرم.
خیلی حرفا چرخ می خورد تو سرم.
دست تقدیر اومد و دستای ما رو مشت کرد.
از همون روزی که خورشید هم به ماها پشت کرد.
گول استکبار رو خوردیم و شدیم یه اجنبی.
دشمنان مردم و امام معصوم و نبی.
باشه دنیا، رسم گاوی این نبود.
مقصد و مقصود راوی این نبود.
تلخ می مونه حساب من و تو.
مای گاو و حضرت حق وتو!
کاش می شد هیچ چیزی بد نبود.
کاش راه گاو بودن را خری بلد نبود.
کاش می شد، کاش حرفام راست بود.
کاش پائین دوغ و بالا ماست بود.
.
ع.ف.پنهان.

جملات ماندگار

قطعا بعضی وقتها به جملاتی برخورد کرده اید که انصافا هرکس ،هر قدر تلاش کند کامل تر از آن را نمی تواند بگوید. به همین سبب بسیاری از جملات یا به کلمات قصار یا ضرب المثل تبدیل می شوند و برای قرنها کاربرد دارند .

 گاهی اوقات اگر بخواهید منظورتان را برسانید ناچارید به اندازه یک  کتاب حرف بزنید یا بنویسید اما  یک جمله قصار ،  یک بیت شعر یا حتی یک مصرع می تواند کار آن یک جلد کتاب را بکند و بلکه بیشتر . 

امروز به یکی از این جملات برخورد کردم که گمان نمی کنم کسی قادر باشد کاملتر از آن را بفرماید .

حضرت آیت الله جنتی دبیر محترم شورای نگهبان فرموده اند : "شورای نگهبان با این وسعت  اختیارات و اهمیت در جهان مشابه ندارد خداییش تنها چیزی که می شود برای تکمیل این فرمایش عرض کرد - که احتمالا جناب جنتی از روی تواضع نفرموده اند - این است که  نه تنها  شورای نگهبان بلکه دبیرش هم مشابه ندارد ... 

ما ! برگشتیم ...

مدتی بود که حال حوصله ای برای پرداختن به " طنازی " نداشتم  اما امروز به مطلبی برخورد کردم که سر ذوق آمدم .

قهرمان داستان ، مرا به یاد قصه برادر حاتم طایی انداخت . می گویند حاتم طایی برادری داشت که نه هنری داشت نه ذوقی و نه سخاوتی . دوستانش او را ملامت کردند و از او خواستند کاری کند که مانند برادرش "حاتم" مشهور شود. اما او که هیچ هنری نداشت برای مشهور شدن در چاه زمزم ادرار کرد و این عمل اورا به غایت مشهور !!! نمود. 

قهرمان  قصه ماهم اخیرا سایتی راه اندازی کرده و قصد دارد  نام سایت اش سر زبان ها بییفتد.  به همین منظور خبری منتشر کرد با این مضمون که  عروس سید محمد خاتمی به دلیل خط مشی پدر شوهرش از " عماد خاتمی " جدا شده است . عماد پسر خاتمی هم با بی محلی تمام درفیس بوک این خبر را  تکذیب کرد و با مطائباتی از کنار آن گذشت . 

ما هم برای آنکه این سایت آنجایش که آقای دکتر فرمودند بسوزد اسمش را نمی بریم که حتی به اندازه برادر حاتم  هم مشهور نشود . 

باز هم از میم .خاله زاده

 برنامه صبح شاعرانه شبکه 5 سیما در پایگاه اطلاع رسانی این شبکه مسابقه شعر طنزی را برگزار می کند. مصرعی را اعلام و میخواهد که علاقه مندان دنباله آن را بسرایند. من هم این مصرع را انتخاب کردم 
"بهر ایجاد تبسم همه جا بانی باش" 
که ادامه آن را برای خوانندگان عزیز "طناز" تقدیم میکنم. 
بهر ایجاد تبسم همه جا بانی باش 
چون کلیدی به کف دولت روحانی باش 
یار اگر بابت ارزانی ارز عرضه نداشت 
عرضم این است تو در عرصه ارزانی باش 
گرز اجلاس ژنو بوی توافق آمد 
تیتر مشکوک بزن، عالم کیهانی باش 
ای که گفتی به همه، آن ممه را لولو برد 
فکر آن نکته پر معنی لقمانی باش 
گرز صد روزه گزارش، کمکی می سوزی 
فکر بهبود همان نقطه که می دانی باش 
ای که دنبال نشان دادن کارت زردی 
پی آن کارت که شد هدیه پنهانی باش

کارت هدیه

بعضی وقتها کامیون هایی که آجر حمل می کنند ، را می بینم یاد عملکرد بعضی از زعمای روسیاه قوم می افتم .  گاهی از این کامیون ها آجری یه پایین می افتد اما نه راننده  نه صاحب مال متوجه این اتفاق نمی شود. بار هم که به مقصد می رسد آجر ها آنقدر زیاد است که کسی ملتفت یک یا چند آجر گم شده ،  نمی شود . داستان یا ماجرایی که می خوانید بی شباهت به کامیون پر از آجری که چند تای آن به زمین افتاده است ، نیست.

داستان که نه، ماجرای کارت های هدیه یکی از صدها اتفاقی است که اتفاقا رو شده و روسیاهی عده ای را سبب گردیده است. البته بعضی از این عزیزان سنگ پای قزوین را از رو برده اند. انشاالله که با روشن شدن موضوع، مهرورزی و عدالت محوری معنای خود را نشان خواهد داد. 


سفیر با صفای کارت هدیه 
کجایی ناخدای کارت هدیه (منظور ناخدای کشتی نیست!) 
چه حاصل شد ز کهریزک برایت 
مقام و بسته های کارت هدیه 
از آن روزی که پستت را گرفتند 
نمی آید صدای کارت هدیه 
اگر فیلمی گرفتی باز رو کن 
مدیر سینمای کارت هدیه 
به نام مردمان بی نوا بود 
فقط شور و نوای کارت هدیه 
چو آمد وقت تحقیق و تفحص 
عیان شد ماجرای کارت هدیه 
خدا داند چه اسراری نهان است 
کماکان لا به لای کارت هدیه 
اگر بودم وکیلی یا وزیری 
نبودم مبتلای کارت هدیه 
خدا را شکر، این میم خاله زاده 
نشد از برده های کارت هدیه

 میم. خاله زاده 


سنگ از چاه در آمد

 دیوانه ای در تیمارستان تلاش می کرد با چنگال سیب زمینی ای را بردارد. هرچه کرد نتوانست چنگال را در آن فرو کند . مددکاری که شاهد تلاش آن بیچاره بود چنگال را از او گرفت و در سیب زمینی فرو کرد و گفت بیا عزیزم چنگال در سیب زمینی فرو رفت . دیدی چقدر آسان بود؟ دیوانه رو کرد به مددکار و گفت تو که کار مهمی نکردی . من سیب زمینی را خسته کردم و تو کار را تمام کردی !!

اظهارات و اقدامات دیوانه قصه ما بی شباهت به اظهارات و اقدامات یکی از اعاظم دولت قبل نیست . ایشان در باره موفقیت تیم هسته ای دولت جدید افاضه فرموده اند که اگر نبود اقدامات قبلی ما ، دیگران نمی توانستند به این سرعت به نتیجه برسند.

کاری نداریم که این بزرگوار  اصلا تلاش کرده که چنگالش را در سیب زمینی فرو کند یا خیر . اما تیم جدید مذاکره توانست سنگی که در چاه افتاده بود را درآورد که اگر در نمی آورد در لابلای خرواری از سنگهای دیگر مدفون می شد و شاید هرگز از چاه در نمی آمد  .

 در ریاضیات طنازی 8 اول *  مساوی صفر است و 8 دوم **  مساوی 100. 


شعری که جناب میم . خاله زاده برای طنازی ارسال کرده اند مکمل این پست است که تقدیم می شود .

هشت سال تمام می دویدیم / اما به هدف نمی رسیدیم 
دیدید چه ها که ما کشیدیم / صد درد به جان خود خریدیم 
هی جلسه برای جلسه چیدیم / جز غصه نتیجه ای ندیدیم 
.......................................................................
خم شد کمر از بار تورم / گم شد ز لب همه تبسم 
از قصه تحریم و تهاجم / قلب همه درگیر تلاطم 
اکنون که شده وقت تفاهم / باید که کنم چنین ترنم: 
ای مرد ظریف با درایت / ای نخبه عرصه سیاست 
احسنت به تو که با ظرافت / با دقت و با هوش و کیاست 
در خاتمه مذاکراتت / کردی ز حقوق ما حراست 
...................................................................
هر چند که پشت تو شکسته / هرگز نشدی ز کارخسته 

در مورد پرونده هسته / دادی توکلید قفل بسته 

از بابت این کار خجسته / خلقی به دعای تو نشسته

--------------------------------------------------------------------

* هشت سال دولت های قبلی 

** هشت هفته مذاکرات فشرده 

سنگ از چاه در آمد

 دیوانه ای در تیمارستان تلاش می کرد با چنگال سیب زمینی ای را بردارد. هرچه کرد نتوانست چنگال را در آن فرو کند . مددکاری که شاهد تلاش آن بیچاره بود چنگال را از او گرفت و در سیب زمینی فرو کرد و گفت بیا عزیزم چنگال در سیب زمینی فرو رفت . دیدی چقدر آسان بود؟ دیوانه رو کرد به مددکار و گفت تو که کار مهمی نکردی . من سیب زمینی را خسته کردم و تو کار را تمام کردی !!

اظهارات و اقدامات دیوانه قصه ما بی شباهت به اظهارات و اقدامات یکی از اعاظم دولت قبل نیست . ایشان در باره موفقیت تیم هسته ای دولت جدید افاضه فرموده اند که اگر نبود اقدامات قبلی ما ، دیگران نمی توانستند به این سرعت به نتیجه برسند.

کاری نداریم که این بزرگوار  اصلا تلاش کرده که چنگالش را در سیب زمینی فرو کند یا خیر . اما تیم جدید مذاکره توانست سنگی که در چاه افتاده بود را درآورد که اگر در نمی آورد در لابلای خرواری از سنگهای دیگر مدفون می شد و شاید هرگز از چاه در نمی آمد  .

 در ریاضیات طنازی 8 اول *  مساوی صفر است و 8 دوم **  مساوی 100. 


شعری که جناب میم . خاله زاده برای طنازی ارسال کرده اند مکمل این پست است که تقدیم می شود .

هشت سال تمام می دویدیم / اما به هدف نمی رسیدیم 
دیدید چه ها که ما کشیدیم / صد درد به جان خود خریدیم 
هی جلسه برای جلسه چیدیم / جز غصه نتیجه ای ندیدیم 
.......................................................................
خم شد کمر از بار تورم / گم شد ز لب همه تبسم 
از قصه تحریم و تهاجم / قلب همه درگیر تلاطم 
اکنون که شده وقت تفاهم / باید که کنم چنین ترنم: 
ای مرد ظریف با درایت / ای نخبه عرصه سیاست 
احسنت به تو که با ظرافت / با دقت و با هوش و کیاست 
در خاتمه مذاکراتت / کردی ز حقوق ما حراست 
...................................................................
هر چند که پشت تو شکسته / هرگز نشدی ز کارخسته 

در مورد پرونده هسته / دادی توکلید قفل بسته 

از بابت این کار خجسته / خلقی به دعای تو نشسته

--------------------------------------------------------------------

* هشت سال دولت های قبلی 

** هشت هفته مذاکرات فشرده 

باش تا صبح دولتت بدمد کین هنوز از نتایج سحر است

احمدی نژاد  بیچاره هرچی می گفت که غربی ها برنامه ریزی کرده اند که ابرهای باران زا به ایران نرسد همه او را مسخره می کردند و ساده لوحش  می خواندند . اما ظرف دو سه روز گدشته به خوبی آشکار شد که این بدبخت ، راست می گفته است . برخی آگاهان که مایل به افشای نام خود نیستند معتقدند تازه این اول کار است و شاید شرایط کاملا متفاوتی در پیش باشد . همین که غربی ها به توافق با ایران  نزدیک شدند ابر - دزدی را رها کرده و همه شاهد بودیم که چه باران هایی که نبارید . آنقدر بارید که کیش را سیل برد و  تقریبا هیچ جا از نعمت بارندگی محروم نماند. خدا پدر غربی ها را بیامرزد که اینقدر سریع عمل کردند. البته شاید هم توطئه دیگری در راه باشد . می دانید اگر همه ابر هایی که در این چند سال تحریم ، از ما دزیده اند را یکباره فعال کرده و به ایران بفرستند ، چه فاجعه ای رخ می دهد؟ قطعا همه ایران را سیل می برد حتی مراکز اتمی را. شاید هم این یکی دیگر از گزینه های روی میز غربی ها باشد . خدا به خیر بگذراند . 

سند آقای دکتر را اینجا بخوانید.

احمدی نژاد: غرب برای ایجاد خشکسالی در ایران برنامه ریزی کرده است

کشورهای اروپایی با استفاده از تجهیزاتی خاص، به گونه ای عمل کرده اند که ابرها تخلیه شده و ابرهای بارش زا به کشوری های منطقه از جمله ایران نرسد.
رییس جمهوری امروز پنجشنبه در مراسم افتتاح سد کمال صالح در استان مرکزی از طراحی و برنامه ریزی کشورهای غربی برای ایجاد خشکسالی در برخی مناطق جهان از جمله ایران خبر داد.
    
به گزارش ایرنا، محمود احمدی نژاد که برای افتتاح سد و سامانه انتقال آب کمال صالح به اراک سفر کرده است، با اشاره به مقاله یک سیاستمدار غربی که از بحران آب در 30 سال آینده خبر داده و در آن از خشک شدن مناطقی از کره زمین از سمت ترکیه و ایران تا شرق آسیا سخن گفته است، افزود: محدوده ترسیم شده در مقاله این سیاستمدار غربی بخش هایی را شامل می شود که آن ها از تمدن سازی و فرهنگ آفرینی کشورهای این محدوده درهراسند.

احمدی نژاد با بررسی وضعیت بارش و تغییرات آب و هوایی در یک سال اخیر در منطقه آسیا و اروپا تصریح کرد: بر اساس اخباری که صحت آن در مورد وضعیت آب و هوا مورد تایید قرار گرفته است، کشورهای اروپایی با استفاده از تجهیزاتی خاص، به گونه ای عمل کرده اند که ابرها تخلیه شده و ابرهای بارش زا به کشوری های منطقه از جمله ایران نرسد.

رئیس جمهوری با بیان اینکه این یک حادثه طراحی شده است، گفت: این موضوع از طریق مراجع حقوقی کشورمان پیگیری خواهد شد و این کار زشت نباید ادامه پیدا کند.

وی هدف کشورهای اروپایی را از انجام این اقدامات، ایجاد تنش و تخاصم در آب های مرزی کشورها عنوان کرد و افزود: اعتقاد دارم همان طور که پیش از این نیز اعلام شده بود، جنگ آینده جنگ آب است.


جوانی تنومند رستم صفت پیلتنی زیارت نمودم که زیر بار سنگین جریده و منجنیقی که در مراسم عزاداری یک تنه به کول کشیده بود کمر خم کرده و ناتوان رو به آستانه بی پناهان کم پول آورده بود.چون نوید آمپولش دادم برق از چشمان خمار شب زنده دارش پرید که طبیبا من و سوزن.نگو که رعشه بر جوارحم می افتد.چون اثر زخمی قدیمی بر رخسار ماه گونه اش دیدم علت آن حدث عظما پرسیدم.معلومم شد که عمق ارادت این شیر بیشه ایمان نه درسر گنبد صفت که در بازوی درخت افکنش نهفته زیرا سال پیش در چنین موسمی تیغی تیز برگرفته و صورت و پیشانی در حزن و اندوه خونین و مالین کرده.گفتم جوان سبب چیست که سوزن باریک چون موی مرا تاب نداری لیک خنجر آب گون بر فرق زنی و دم نیاری.گفت ای طبیب کم ایمان چرا فرقش ندانی.اینجا عقل حاکم است و آنجا دل.گفتم قبول اما یادت باشد مابین افتخار و انتحار و صداقت و حماقت وحریت و خریت فاصله ای است طویل.سروران دین اولی را داشته اند و تو دومی را. جوان چه شود ار بدون خشونت و خونریزی پیروزی خون بر شمشیر را نشان دهی.می گویند دختر نخست وزیر سابق مرحوم علا که ایران نام داشت را چون خواستند به عقد اسکندر فیروز در آورند کارت عروسی را خود زنده یاد علا تهیه کرد و بر آن نوشت" تاریخ تکرار می شود.بار دیگر اسکندر بر ایران فیروز شد.یکی از دوستان زیرش نوشت اما این بار با خونریزی کمتر-شاید هم بدون خونریزی.

شکر زیادی

اول این بخش از یک خبر را بخوانید تا بعد .


مهر: ح . ش .سه شنبه در حاشیه آیین بزرگداشت حبیب الله عسگراولادی که با حضور مسئولان بلند پایه کشوری و محلی در حسینیه "محله قاضی" دماوند، شهر زادگاه آن مرحوم، برگزار شد، در جمع خبرنگاران اظهار داشت: ما علیه گروه مذاکره کننده حرفی نزدیم و رهبر معظم انقلاب نیز با صراحت فرمودند که این گروه فرزندان انقلاب هستند و از آنها حمایت می کنیم؛ همچنین ایشان فرمودند که همه با چشمان باز باید مراقب اوضاع باشند.


یکی از روزنامه نگاران  معروفی که در هرج و مرج بمباران های اطلاعاتی معمولا به دنبال غنیمتی می گردد که بتواند به نحوی وصله ای به اصلاح طلبان بچسباند یا لغزی مهیا کند تا ارضاء شده ، و تیتردروغ یا مسمومی برای روزنامه کم تیراژ خود بسازد ، اخیرا فرموده اند ما که حرف بدی نزده ایم ، من که کسی راتضعیف نکرده ام . اصلا از اول هم از مذاکرات حمایت می کردم و....

 اظهارات حاجی ، بنده را به یاد داستانی انداخت که ؛ روباهی در جنگل فریاد می زد :  شیر می خوریم م م م ، ببر و پلنگ  می خوریم م م م ، خرس می خوریم م م م ... 

شیر که صدای روباه را شنید آهسته نزدیک روباه شد و به شانه او زد گفت چه گفتی ؟!! روباه ترسان و لزران گفت بنده عرض می کردم  شکر زیادی می خوریم م م م . بنده که چیز دیگری نگفتم. 

مشاعره متواضعانه


باید خودمان را کنار بکشیم ، کم کم دارد دعوای شعرا بالا می گیرد . . اقلام ( جمع قلم )جنابان میم. خاله زاده و انوش یه جان هم افتاده  و  چیزی نمانده که  قلم هایشان تو ی هم برود . در یکی از کامنت های پست قبلی  انوش عزیز مطالبی فرموده بودند که میم خاله زاده را دست به قلم نموده و ایشان نیز مطالبی فرموده که بیش از یک کامنت است و خود پستی است مستقل . لذا سزاوار نبود که حق مطلب ایشان به جا اورده نشود .


سلام 

آدم کتک خورش ملس باشه، بین دو تا بزرگوار هم گیر بیفته به قول مرحومه پروین اعتصامی : 
"چاره تسلیم و ادب تمکین است " پس به حکم ادب چند بیت تقدیم می دارم. 

من که به عشق تو کتک می خورم 
ساده ام و ساده کلک می خورم 
من که در این محکمه مجرم شدم 
از چه سبب باز محک می خورم 
ضربه ی فنی شدم از زندگی 
پا نشده باز سگک می خورم 
گوشه ویرانه ی دروازه غار 
حسرت ویلای ونک می خورم 
بابت این دسته چک بی محل 
از زن خود سیلی و چک می خورم 
عکس روال همه خوشگلان 
بنده ز زشتی متلک می خورم 
روزی من سفره طنازی است 
پیش "رضا" نان و نمک می خورم 
عاقبت از بابت طنازی ام 
می روم و آب خنک می خورم !

بی سو ژگی ما و امداد خاله زاده

ما یک پسر خاله داریم که شاه نداره . خدا حفظش کنه . اگه اینفدر که شعر خوب می گفت طبابتش هم خوب بود ما تا الان قلب مورچه را هم زیر تیغ جراحی برده بودیم و عروق کرونر و دریچه میترالش راهم عوض کرده بودیم . ولی خداییش اگه نمی تونه مورچه محتضر را نجات بدهد " طنازی " را از مرگ نجات داده است . خلاصه آنکه  انوش جان کامنتی گذاشته بود و ما هم در تعارف جوابی خصوصی برایش فرستادیم . میم خاله زاده که عادت  سرکشی به کامنت های دیگران و پاسخ های ما به انان را ترک نکرده است مطلبی مطول و منظم ارسال کرده است . با اشعار نابش. این هم از میم خاله زاده عزیز . 


  سلام ، بی سوژه بودن و گاه بودن سوژه زیاد بهانه ای است برای ننوشتن!  که من هم بارها از این موضوع استفاده و سوء استفاده کرده ام. نظر ارزشمند عزیز ارزشمند  انوش بهمنش در ذیل مطلب "سرنترس" و بهانه های استاد ضیایی، باعث شد ذهن  خشکیده حقیر ترک بردارد و بتراوشد! انشاالله مورد قبول قرار گیرد. 


ای ضیایی! سید طناز ما 
ما پر از بغضیم و تو آواز ما 
طنز تو درد دل خواننده است 
در دل شب اختری تابنده است 
ما به طنز دل ربایت دل خوشیم 
غصه را با تیغ طنزت می کشیم 
مرهم زخم نهان ما تویی 
فصل خاموشی زبان ما تویی 
ما به طنز ناب تو خو کرده ایم 
ما به وبلاگت چنین رو کرده ایم 
حیف! گاهی کار تو تاخیری است 
قسمت ما غصه و دلگیری است 
کاش میشد طنز تو هر روز بود 
کمتر از این در دل ما سوز بود 
گر چه میدانم که داری مشغله 
نیست جایز حذف صورت مسئله 
هر بهانه پیش عشاقت رد است 
"پیرم و طنزم نمی آید" بد است 
گر که می خواهی مرا "راضی" کنی 
خواهشم این است، طنازی کنی! 
ای ضیایی، جان من Update باش 
پیش این درهای بسته Gate باش 
خواهش میم خاله زاده گوش کن 
اعتنا بر مردم با هوش کن

سر نترس !!!

بعضی ها سر نترسی دارند . با اینکه به چشم خود می بینند که بعضی های دیگر چگونه  زیر تیغ قانون له شده اند  باز هم عبرت نمی گیرند . نمونه بارز آن  حاج حسین اقای شریعتمداری است . با اینکه روزنامه نگار کارآزموده ای است اما نمی دانم چرا اینقدر بی احتیاطی می کند . حرفهایی می زند و تیتر هایی می سازد که بسیاری آنها می تواند مصداق نسبتا بارز نشر اکاذیب به حساب آید . انگار ایشان سرنوشت اقای مرتضوی را ندیده است که به خاطر فقط چند جرم کوچک  هزاران تومان جریمه شد . انگار خبر محکومیت رجبعلی خان  متهم اصلی کوی دانشگاه را اصلا نشنیده است . انگار خبر محکومیت سلحشور آن سارق ادبی - هنری را نشنیده است . انگار نفهمیده است که که چه بلایی سر ضارب حجاریان آمده است . اصلا انگار در این عوالم نیست و خود را با معاون رئیس جمهور سابق یکی می داند و خیال می کند که اگر او هم هر کاری کرد کاری به کارش ندارند . واقعا سر نترسی دارد . 

خداییش قیافه کاترین اشتون ( طرف مونث مذاکره کننده با مقامات ایرانی ) یه نعمته. اگه این بنده خدا بر و رویی داشت کسانی مثل شریعتمداری عمرا اگه اجازه می دادن مذاکرات پش بره .


توصیه جلیلی کارساز شد

آقای ظریف بعد از سفر نیویورک بالاخره به حرف آقای جلیلی رسید، نتیجه هم گرفت . نمی دونم چقدر درسته ولی  می گویند سعید به کاترین گفته بود  کار ما با نشست به جایی نمی رسه باید دراز بکشیم . 

اقای ظریف صادقانه اعتراف کن که توصیه  گذشتگان شما را به این موفقیت رسانده است .